کاشکی با همدیگه سوار قایق میشدیم
دور از نگاه آدما هر دومون عاشق میشدیم
کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
گل های سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
کاش توهوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
باد که تو دریا می وزید با هم پیشون می شدیم
کاش به جز من هیچ کس اینقدر زیاد دوست نداشت
یا که دولت عشق منو اول عشقا می گذاشت
کاش پرنده بودی من وسه تو دونه بودم
شک ندارم اون موقع هم اینجوری بودم
چشمامونو می بندیم و با همدیگه می ریم سفر
یادت باشه هر جا می ری منو با خودت ببر
پشت پردهء سکوت بازم نگاهم میکنی
یه دنیا شوق و دلهره راهی ِراهم می کنی
ردّ ِ ستاره می سوزه رو پلکایِ ابریِ من
ستاره هایِ چشمونت که مثل ِآتیش می مونن
وای که عجب غوغاییه نفس کشیدن توو هوات
تمومِ غصه هایِ من که خواب می رن با قصه هات
بی تو یه خواب ِشب زده م پُراز طنینِ اضطراب
بیا ازم عبور کن که باورم شِه آفتاب
تا که چراغ ِعشق ِتو ،توو خونهء دل منه
توو قلب ِ لحظه هایِ من نبضِ ترانه میزنه
آهنگِ زنده بودنم! تویِ ترانه هام بمون
با اون نوایِ مخملیت بازم برام غزل بخون ...
هوایِ من بهاریه آخه هنوز یه پنجره بین من و تو جاریه
زندگی زیباست چشمی باز کن گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علتها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیده ام درد را افکنده درمان دیده ام
دیده ام بر شاخه احساسها میتپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود میتواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها صبحها، لبخندها، آوازها
ای خطوط چهره ات قرآن من ای تو جان جان جان جان من
با تو اشعارم پر از تو میشود مثنوی هایم همه نو میشود
حرفهایم مرده را جان میدهد واژه هایم بوی باران میدهد